شعر در مورد قمار ، بازی و قمار عشق و زندگی و قمارباز بودن

شعر در مورد قمار

شعر در مورد قمار ، بازی و قمار عشق و زندگی و قمارباز بودن
شعر در مورد قمار ، بازی و قمار عشق و زندگی و قمارباز بودن همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
سپهر اگر به من پاکباز باخت دغا
قمار نیز ز راه قمار خالی نیست
اگر چه از خط شبرنگ بی صفا شده است
هنوز صبح بناگوش یار خالی نیست
⇔⇔⇔⇔

شعر قمار بازی

قمار عشق ندارد ندامت از دنبال
بباز هر دو جهان را درین قمار و برو
نثار توست همه گنج های روی زمین
مشو مقید سیم و زر نثار و برو

شعر خنک آن قمار بازی

از قمار بساط آگاهی
جز عرق ریزی حیا مبرید
ناله کفر است در طریق وفا
بر قضا شکوه قضا مبرید
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد قماربازی

در باختن قمار با دوست
دست اولین مکن دغایی
بیگانگی ای نگار بگذار
چون با تو فتادم آشنایی
⇔⇔⇔⇔

شعر خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش

از قمار من و ما هیچ نبردیم افسوس
رنگ جنسیست که نقدش همه جا باخته است
عجز ما آنسوی تسلیم گرو می تازد
سایه در جنگ سپر هم سپر انداخته است

شعر در مورد قمار باز

حرص در آرزوی جاه رنگ حضور فقر باخت
نقد بساط عالمی فکر همین قمار برد
زین عملی که وهم خلق غره طاقت خود است
جز بعدم نمیتوان حسرت مزد کاربرد
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد قماربازی

قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس
⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا در مورد قماربازی

اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای
که گفته اند قمار نخست با لیلاج
به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر
که روز وصل تو کم نیست از شب معراج

شعر درباره قماربازی

دگر قمار محبت نمی برد دل من
که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد قمار بازی

گر دهی صد جان شیرین در بهای بوسه ای
در عقب نبود پشیمانی قمار بوسه را
آن که در آیینه دارد بوسه را از خود دریغ
کی به عاشق واگذارد اختیار بوسه را؟
⇔⇔⇔⇔

شعری درباره قمار بازی

در قمار عشق جان را باختن
بازی طفلانه می دانیم ما
این محیط پر حباب و موج را
گوهر یکدانه می دانیم ما

شعر درباره ی قمار بازی

دل ازان توست اگر امروز اگر فردا کند
این قدر تدبیر حاجت در قمار برده نیست
این جواب آن غزل صائب که ادهم گفته است
گر منش دامن نگیرم خون من خود مرده نیست
⇔⇔⇔⇔

شعر کودکانه در مورد قمار بازی

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته می باید رفت
این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست
بار هستی ز خود انداخته می باید رفت
⇔⇔⇔⇔

شعر مفهومی در مورد قمار بازی

ندارم هیچ پروا گر ببازم هر دو عالم را
پشیمانی بود خصل نخستین قمار من
اگر لنگر نیندازد به خاکم سایه قاتل
تپیدن در فلاخن می نهد سنگ مزار من

شعرهای کودکانه در مورد قمار بازی

هر که در کوی تو آید به قمار
دل برافشاند و جان در بازد
هر که یک جرعه می عشق تو خورد
جان و دل نعره زنان در بازد

Comments